علی سان من

ساخت وبلاگ
از وقتی از تهران برگشتیم همه ش تو خونه نمایش آلفا و کاسیا و اسپات داریم.  شبا هم دلفینشو (آلفا) میگیره بغلش و با اون می خوابه  خونه دوستش مانی و نمایش با شیردریایی  نقاشی های علی سان که تو مدرسه کشیده و من واقعا عاشقشونم.  موضوع نقاشی پانداست. و چقدر شیرین اطرافش خیزران کشیده پسرکم.  اینم فصل پاییز . اون بادی که وسط کشیده خیلی برام جالب بود.  خوب اینم عکس منه که کشیده. تو نقاشی هاش تنها چیزی که نمی پسندم آدم کشیدنشه. پیک مدرسه: یه تصویر از نعمت های خدای مهربان بکش. وچقدر این لحظه شیرینه وقتی می بینی پسرت عکس تو رو میکشه. مامان بیا بازی کنیم. بیا تو شهر لگوی من.  علی سان اینجا چه خبره. هیچی این بچه گم شده مردم دورش جمع شدن ببرن بدن به پلیس. چرا روی پلیت ها آب ریختی.  خوب بارون اومده موتور سواره از روش رد شده سرخورد افتاد زمین.  مامان خانممون گفته یه کتاب بیارید مدرسه تو کلاسمون کتابخونه درست کنیم. باشه برو هر کتابی رو که میخوای بردار. صبح همون روز  مامان کتابو نزار تو کیفم بده تو ماشین میخوام نگاش کنم. اههههههههه مامان عجب کتابی بوده ها. اصلا حواسم نبود اینو خیلی دوست دارم. اگه علی سان من ...
ما را در سایت علی سان من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4alisanman7 بازدید : 373 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:04

علی سان از کلاس اول ابتدایی یه دوست خیلی خوب به اسم مانی داره که همیشه تو یه تخت با هم میشینن. و تو درسها به هم کمک میکنن. روحیاتشون و اخلاقشون مثل همدیگه س. به همین دلیل منم با مادرش دوست شدم. مامان مانی هم کپی خودمه و این باعث شد دوستی خیلی عمیقی با هم داشته باشیم و بچه ها رو امسال هم تو یه کلاس ثبت نام کردیم(البته با کلی خواهش از آقای مدیر) دیروز تلفنی با هم صحبت می کردیم که مانی چیزی تعریف کرد که واقعا دوتامون هم از کارشون مات و متحیر شدیم و  هم اینکه واقع نمی تونستیم جلوی خنده مونو بگیریم. مانی می گفت خاله علی سان از کنار من بلند شد جاشو عوض کرد و رفت یه جای دیگه نشست و روی میزش نوشت جهت اجاره مانی هم پاک کرده بود به جاش نوشته بود فروخته نمی شود.  به خدا به عقل جن هم نمیرسه. علی سان میگفت مانی به من گفت بی مخ منم جامو عوض کردم. (البته این حرف بهونه بود یه دوست پیدا کرده آتیش پاره رفته بود نشسته بود پیش اون) خلاصه از همدیگه عذر خواهی کردن و دوباره علی سان رفته نشسته سرجاش گفتم علی سان ببین مانی چقدر تو رو دوست داره که جاتو به کس دیگه ای نداده و منتظر بوده خودت بری بشینی کنارش. انشا علی سان من ...
ما را در سایت علی سان من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4alisanman7 بازدید : 351 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:04

مهر مادر عشق پدر! اگر مهری به دل دارم ، اگرعشقی به سر دارم یقینا مــادرم داده و یـا ارث از پــدر دارم چو مـادر یاورم باشد ، پـدر باشد دعـا گویمنه از بیـگانه بـاکـم هست ، نه پـروا از خـطـر دارم اگر روزی شکستم عهد ، میان مادر و فرزندخداوندا تو کاری کن که جان از تن به در دارم پدر عمری به زحمت بود ، دل مادر پر از غصهاز ایــن درد جــگرسوزم دلـی غرق شرر دارم اگر روزی برم از یاد ، وفای آن دو عاشق رامرا دیگر نه غیرت هست ، نه نامی از پسر دارم اگر ارثی مرا باید ، مرا مهر پدر کافیستنه حرص مال و ملکم هست ، نه چشم سیم و زر دارم اگـر عشق پـدر ورزم ، وگــر مـادر نیـازارمبـدون شـک در ایـن وادی خـدا را در نـظر دارماشعار ساسان کوچکی   [موضوع : ] علی سان من ...
ما را در سایت علی سان من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4alisanman7 بازدید : 353 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:04